نگاهي نو به علوم قرآني(4)
نگاهي نو به علوم قرآني(4)
نگاهي نو به علوم قرآني(4)
نويسنده:امن اله طايران
ملاصدرا در جلد 7 اسفار مي گويد:
قرآن وجودش چندين مرحله است در مرحله ي لوح و قلم که مرحله ي قضا و علم خداوند است از ابتدا، جهان تا انتهاء جهان موجود است( لوح و قلم که همان عالم عقل است و قضاء الهي و قلم مرحله ي افاضه است و لوح مرحله ي گيرندگي) مرحله ي پايين تر که از آنجا قرآن به اين مرحله تجلي مي کند در مقام قدر است که عالم برزخ و مثال مي باشد که در آن تغيير و تحول امکان دارد. مرحله ي پايين تر از عالم قدر مرحله ي حس و عالم طبيعت است و آخرين مرحله که از همه ي مراحل ضعيفتر است وجود لفظي آن است که به زبانهاي مختلف است و در فضا پخش مي شود.
پس قرآن از بالاترين مرحله( عقل و قضا) تا پايين ترين مرحله( اعتباري) کشيده شده. از طرفي وجود پيامبر هم همين مراحل را دارد. عقل که مرحله ي بالاي وجود پيامبر است حقيقت قرآن را درمي يابد که همان لوح محفوظ است. وجود قرآن را در لوح محفوظ مي گيرد، سپس در مرحله ي پايين يعني مقام خيال وجود در عالم برزخي قرآن را مي گيرد ( از درون به بيرون مي آيد) و سپس در مرحله ي حس وجود عالم طبيعي و تدريجي قرآن را مي گيرد و در مرحله ي لفظ وجود لفظي و اعتباري قرآن را بيان مي فرمايد پس علم پيامبر از درون شروع مي شود و به بيرون ختم مي شود بخلاف علم انسانهاي ديگر از بيرون شروع مي شود و به درون ختم مي شود. اينکه پيامبر درس نخوانده چنين مي داند به همين سبب است که از درون است و از عقل به افاضه ي خداوند شروع مي شود بنابراين علم ما انفعالي است اما علم پيامبر فعلي است و لذا در مورد معصومين گفته اند:
« من فقد قلباً فقد علماً» هرکه قلب يعني آن مرحله ي بالاي روح را نداشته باشد علم ندارد.
اما در مورد انسان هاي ديگر گفته مي شود:
« من فقد حسا فقد علما» هرکه حس نداشته باشد علم ندارد.
زيرا چون از حس شروع مي شود اگر حس نباشد مثلاً حس بينايي نباشد رنگ ها را تشخيص نمي دهد.
ملاصدرا از قرآن براي نظر خود دليل مي آورد:
« ما کذب الفواد ماراي... ما زاغ البصر و ما طغي»
( نجم/ 11 و 17)
آنچه قلبش ديد دروغ نديد. آنچه ديد درست ديد( بعد از قلب به مرحله ي بصر ميرسد) چشم اش هم تنگ نبود و طغيان هم نکرد کم و زياد نديد( زاغ= يعني تنگي و کوچک ديدن) پس اول قلب است بعد چشم آنچه را قلب ديده و چشم و زبان هم همان را تصديق مي کند.
اما در مورد نزول جبرئيل ملاصدرا مي گويد:
نزول جبرئيل و هر فرشته ي ديگر به تجلي است نه به تجافي چنين نيست که از محلي به محل ديگر برود زيرا قرآن مي فرمايد:
« و ما منا الا له مقام معلوم»
(صافات/ 164)
مأموران الهي مقام معلوم دارند. پس جبرئيل به تجلي مي آيد، يعني پيامبر در مرحله ي عقل وجود عقلي جبرئيل و در مقام خيالش وجود عالم برزخي و در مقام حس اش وجود عالم حسي جبرئيل را مي بيند و وحي را دريافت مي نمايد لذا هيچ امکان خطا در وحي نيست و در پنج مرحله معصوم است.
1- در مرحله ي گرفتن وحي که لوح محفوظ است و به نحو تجلي است و در آنجا جبرئيل اشتباه نمي گيرد.
2- در مرحله ي حفظ کردن که جبرئيل يا رسول الهي در مقام حفظ آن خطا نمي کند چون همان واقعيت است که تجلي مي کند و خطا آنجا فرض ندارد.
3- گرفتن پيامبر از مأمور الهي است که در اينجا هم خطا نيست چون وجود پيامبر هم از جلوه هاي خداوند است.
4- نگهداري خود پيامبر است آنجا هم خطا معني ندارد و قرآن مي فرمايد:
« سنقرئک فلاتني»
( اعلي/6)
من بر تو مي خوانم و تو هم فراموش نمي کني.(زيرا از درون و از عقل مي گيرد)
5- در رساندن پيامبر هم امکان خطا نيست چون از مرحله ي بالا تجلي مي کند و قرآن مي فرمايد:
« و ما ينطبق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي»
(نجم/3و 4)
درواقع وحي است که وجود لفظي پيدا کرده است پس تا بگوش ما بخورد امکان خطا نيست و ما از زبان پيامبر که مي شنويم کلام خدا را مي شنويم البته وجود تنزيلي وحي را و از آن به بعد با خود ما است که چه انتخاب کنيم.
1- در زمان خود پيامبر بوده که آن را جمع آوري مي کردند و يک نسخه هم در خانه ي خود پيامبر بوده و در چيزهاي مختلف نوشته شده بود مثل: الواح، کتف ها، استخوان شتر، لحاف، سنگ هاي نازک، عسيب: چوب هاي خرما، پوست آهو و رماع( طبق حديث زيدبن ثابت که در گذشته ذکر شد)و...
اما اکثر دانشمندان عقيده دارند که ترتيبش اين طور نبوده و اجتهادي بوده و پيامبر هم دستور نداده اينطور جمع کنند و بنويسند و بعد از رحلت حضرت رسول به اين صورت نوشته شده است.
2- بعد از رحلت حضرت رسول اولين کسي که به گفته ي همه ي دانشمندان به جمع آوري قرآن پرداخت حضرت علي بود که وقتي رفتند حضرت را براي بيعت بياورند ديدند حضرت در حال نوشتن و جمع آوري قرآن است و فرمود:
« اليت الا اخذ علي ردائي الا لصلاة الجمعه حتي اجمع القرآن»
سوگند خورده ام که ردايم را بدوش نگيرم جز براي نماز جمعه( يعني هيچ نروم از خانه) تا قرآن را جمع آوري کنم.
حضرت شش ماه بعد از رحلت پيامبر قرآن را جمع آوري فرمود در قرطاسها و بار شتر کرده بودند، مصحف حضرت علي به ترتيب نزول بود و آمدند به مردم نشان دادند که کسي نگويد قرآن از بين رفت و آن را در منزل خود حفظ مي فرمود.
يکسال بعد از رحلت پيامبر در جنگي که بين مسلمانان و کافران در يمامه واقع شد( جنگ يمامه) هفتاد نفر از حافظان قرآن شهيد شدند. عمر به ابوبکر پيشنهاد داد که امکان دارد جنگ ديگري واقع شود و بقيه حافظان هم از بين بروند و قرآن نابود شود. ابوبکر جرأت نداشت و مي گفت چگونه کاري را که پيامبر انجام نداده من انجام دهم و اين بدعت مي شود. بالاخره راضي شد و فرستادند سراغ زيد بن ثابت او هم مي ترسيد قبول کند و بالاخره او را هم راضي کردند و او نسخه ي قرآني را که در خانه ي پيامبر بود مأخذ قرار داد و از ديگران هم کمک گرفت و همه را در يک نسخه جمع آوري کرد و پيش ابوبکر قرار دادند. بعد از او نزد عمر بود و بعد از او نزد حفصه همسر پيامبر که دختر عمر بود ماند تا زمان عثمان.
3- در زمان عثمان:
به همين ترتيب بود تا زمان عثمان در زمان او اشکالي پيدا شده بود به اينکه لهجه ها در نقاط مختلف حکومت اسلامي باعث شده بود که احياناً تلفظ ها غلط شود خبر را به عثمان رساندند. خلفه سوم تصميم گرفت که قرآن را از نو در چند نسخه بنويسد و بقيه مصحف ها را جمع آوري کند. لذا نسخه اي که نزد حفصه بود به عاريه گرفت و چند نفر را مأمور نسخه برداري کرد که در رأس آنها زيد بن ثابت بود و هم چنين عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و... هم در اين امر شرکت داشتند که شش يا هفت نسخه نوشته شد و آن نسخه اي که مال خود حفصه بود به او بازگردانده شد و به هريک از مراکز مهم حکومتي نسخه اي فرستاده شد يکي به شام، يکي به کوفه و بصره که اينها قطعي است و عده اي هم گفتند که به يمن و بحرين هم فرستاده شد که عده اي اين دو را قبول ندارند و در خود مدينه هم که مرکز خلافت بود که يکي يا دو نسخه به اختلاف نگهداشته و عثمان دستور داد از تمام نقاط کشورهاي اسلامي بقيه مصحف ها را بياورند و گفتند نسخه هايي که به مدينه وارد مي شد عثمان از بين مي برد و در نحوه ي از بين بردنشان هم اختلاف است. عده اي گفتند مي سوزاند« امران يحرق» اما دانشمندان طرفدار عثمان معتقدند اينکه در تواريخ آمده « يحرق» در واقع « يخرق» است يعني با آب مي شسته زيرا اين کار براي عثمان گران تمام شده بود و آنها مي خواهند از او حمايت کنند و حتي در اين رابطه لقبي هم به عثمان داده شده بود به « النعثل الحراق للمصاحف» يعني لنگي که سوزاننده قرآن است.
عده اي از دانشمندان اهل تسنن هم به عنوان حمايت از عثمان گفته اند سوزانده اما با مشورت صحابه بوده و از جمله صحابه حضرت علي را هم نام برده اند و در اتفاق حديثي از حضرت امير نقل کرده که حضرت فرمود:
« لو وليت لعلت بالمصاحف ما عمل عثمان بها» اگر من خليفه ميشدم و ولايت را داشتم همان کار را با مصاحف مي کردم که عثمان کرد( البته در اصل حديث اشکال است).
منبع: نشريه فكر و نظر شماره 2-3
قرآن وجودش چندين مرحله است در مرحله ي لوح و قلم که مرحله ي قضا و علم خداوند است از ابتدا، جهان تا انتهاء جهان موجود است( لوح و قلم که همان عالم عقل است و قضاء الهي و قلم مرحله ي افاضه است و لوح مرحله ي گيرندگي) مرحله ي پايين تر که از آنجا قرآن به اين مرحله تجلي مي کند در مقام قدر است که عالم برزخ و مثال مي باشد که در آن تغيير و تحول امکان دارد. مرحله ي پايين تر از عالم قدر مرحله ي حس و عالم طبيعت است و آخرين مرحله که از همه ي مراحل ضعيفتر است وجود لفظي آن است که به زبانهاي مختلف است و در فضا پخش مي شود.
پس قرآن از بالاترين مرحله( عقل و قضا) تا پايين ترين مرحله( اعتباري) کشيده شده. از طرفي وجود پيامبر هم همين مراحل را دارد. عقل که مرحله ي بالاي وجود پيامبر است حقيقت قرآن را درمي يابد که همان لوح محفوظ است. وجود قرآن را در لوح محفوظ مي گيرد، سپس در مرحله ي پايين يعني مقام خيال وجود در عالم برزخي قرآن را مي گيرد ( از درون به بيرون مي آيد) و سپس در مرحله ي حس وجود عالم طبيعي و تدريجي قرآن را مي گيرد و در مرحله ي لفظ وجود لفظي و اعتباري قرآن را بيان مي فرمايد پس علم پيامبر از درون شروع مي شود و به بيرون ختم مي شود بخلاف علم انسانهاي ديگر از بيرون شروع مي شود و به درون ختم مي شود. اينکه پيامبر درس نخوانده چنين مي داند به همين سبب است که از درون است و از عقل به افاضه ي خداوند شروع مي شود بنابراين علم ما انفعالي است اما علم پيامبر فعلي است و لذا در مورد معصومين گفته اند:
« من فقد قلباً فقد علماً» هرکه قلب يعني آن مرحله ي بالاي روح را نداشته باشد علم ندارد.
اما در مورد انسان هاي ديگر گفته مي شود:
« من فقد حسا فقد علما» هرکه حس نداشته باشد علم ندارد.
زيرا چون از حس شروع مي شود اگر حس نباشد مثلاً حس بينايي نباشد رنگ ها را تشخيص نمي دهد.
ملاصدرا از قرآن براي نظر خود دليل مي آورد:
« ما کذب الفواد ماراي... ما زاغ البصر و ما طغي»
( نجم/ 11 و 17)
آنچه قلبش ديد دروغ نديد. آنچه ديد درست ديد( بعد از قلب به مرحله ي بصر ميرسد) چشم اش هم تنگ نبود و طغيان هم نکرد کم و زياد نديد( زاغ= يعني تنگي و کوچک ديدن) پس اول قلب است بعد چشم آنچه را قلب ديده و چشم و زبان هم همان را تصديق مي کند.
اما در مورد نزول جبرئيل ملاصدرا مي گويد:
نزول جبرئيل و هر فرشته ي ديگر به تجلي است نه به تجافي چنين نيست که از محلي به محل ديگر برود زيرا قرآن مي فرمايد:
« و ما منا الا له مقام معلوم»
(صافات/ 164)
مأموران الهي مقام معلوم دارند. پس جبرئيل به تجلي مي آيد، يعني پيامبر در مرحله ي عقل وجود عقلي جبرئيل و در مقام خيالش وجود عالم برزخي و در مقام حس اش وجود عالم حسي جبرئيل را مي بيند و وحي را دريافت مي نمايد لذا هيچ امکان خطا در وحي نيست و در پنج مرحله معصوم است.
1- در مرحله ي گرفتن وحي که لوح محفوظ است و به نحو تجلي است و در آنجا جبرئيل اشتباه نمي گيرد.
2- در مرحله ي حفظ کردن که جبرئيل يا رسول الهي در مقام حفظ آن خطا نمي کند چون همان واقعيت است که تجلي مي کند و خطا آنجا فرض ندارد.
3- گرفتن پيامبر از مأمور الهي است که در اينجا هم خطا نيست چون وجود پيامبر هم از جلوه هاي خداوند است.
4- نگهداري خود پيامبر است آنجا هم خطا معني ندارد و قرآن مي فرمايد:
« سنقرئک فلاتني»
( اعلي/6)
من بر تو مي خوانم و تو هم فراموش نمي کني.(زيرا از درون و از عقل مي گيرد)
5- در رساندن پيامبر هم امکان خطا نيست چون از مرحله ي بالا تجلي مي کند و قرآن مي فرمايد:
« و ما ينطبق عن الهوي، ان هو الا وحي يوحي»
(نجم/3و 4)
درواقع وحي است که وجود لفظي پيدا کرده است پس تا بگوش ما بخورد امکان خطا نيست و ما از زبان پيامبر که مي شنويم کلام خدا را مي شنويم البته وجود تنزيلي وحي را و از آن به بعد با خود ما است که چه انتخاب کنيم.
جمع آوري قرآن
1- در زمان خود پيامبر بوده که آن را جمع آوري مي کردند و يک نسخه هم در خانه ي خود پيامبر بوده و در چيزهاي مختلف نوشته شده بود مثل: الواح، کتف ها، استخوان شتر، لحاف، سنگ هاي نازک، عسيب: چوب هاي خرما، پوست آهو و رماع( طبق حديث زيدبن ثابت که در گذشته ذکر شد)و...
اما اکثر دانشمندان عقيده دارند که ترتيبش اين طور نبوده و اجتهادي بوده و پيامبر هم دستور نداده اينطور جمع کنند و بنويسند و بعد از رحلت حضرت رسول به اين صورت نوشته شده است.
2- بعد از رحلت حضرت رسول اولين کسي که به گفته ي همه ي دانشمندان به جمع آوري قرآن پرداخت حضرت علي بود که وقتي رفتند حضرت را براي بيعت بياورند ديدند حضرت در حال نوشتن و جمع آوري قرآن است و فرمود:
« اليت الا اخذ علي ردائي الا لصلاة الجمعه حتي اجمع القرآن»
سوگند خورده ام که ردايم را بدوش نگيرم جز براي نماز جمعه( يعني هيچ نروم از خانه) تا قرآن را جمع آوري کنم.
حضرت شش ماه بعد از رحلت پيامبر قرآن را جمع آوري فرمود در قرطاسها و بار شتر کرده بودند، مصحف حضرت علي به ترتيب نزول بود و آمدند به مردم نشان دادند که کسي نگويد قرآن از بين رفت و آن را در منزل خود حفظ مي فرمود.
يکسال بعد از رحلت پيامبر در جنگي که بين مسلمانان و کافران در يمامه واقع شد( جنگ يمامه) هفتاد نفر از حافظان قرآن شهيد شدند. عمر به ابوبکر پيشنهاد داد که امکان دارد جنگ ديگري واقع شود و بقيه حافظان هم از بين بروند و قرآن نابود شود. ابوبکر جرأت نداشت و مي گفت چگونه کاري را که پيامبر انجام نداده من انجام دهم و اين بدعت مي شود. بالاخره راضي شد و فرستادند سراغ زيد بن ثابت او هم مي ترسيد قبول کند و بالاخره او را هم راضي کردند و او نسخه ي قرآني را که در خانه ي پيامبر بود مأخذ قرار داد و از ديگران هم کمک گرفت و همه را در يک نسخه جمع آوري کرد و پيش ابوبکر قرار دادند. بعد از او نزد عمر بود و بعد از او نزد حفصه همسر پيامبر که دختر عمر بود ماند تا زمان عثمان.
3- در زمان عثمان:
به همين ترتيب بود تا زمان عثمان در زمان او اشکالي پيدا شده بود به اينکه لهجه ها در نقاط مختلف حکومت اسلامي باعث شده بود که احياناً تلفظ ها غلط شود خبر را به عثمان رساندند. خلفه سوم تصميم گرفت که قرآن را از نو در چند نسخه بنويسد و بقيه مصحف ها را جمع آوري کند. لذا نسخه اي که نزد حفصه بود به عاريه گرفت و چند نفر را مأمور نسخه برداري کرد که در رأس آنها زيد بن ثابت بود و هم چنين عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و... هم در اين امر شرکت داشتند که شش يا هفت نسخه نوشته شد و آن نسخه اي که مال خود حفصه بود به او بازگردانده شد و به هريک از مراکز مهم حکومتي نسخه اي فرستاده شد يکي به شام، يکي به کوفه و بصره که اينها قطعي است و عده اي هم گفتند که به يمن و بحرين هم فرستاده شد که عده اي اين دو را قبول ندارند و در خود مدينه هم که مرکز خلافت بود که يکي يا دو نسخه به اختلاف نگهداشته و عثمان دستور داد از تمام نقاط کشورهاي اسلامي بقيه مصحف ها را بياورند و گفتند نسخه هايي که به مدينه وارد مي شد عثمان از بين مي برد و در نحوه ي از بين بردنشان هم اختلاف است. عده اي گفتند مي سوزاند« امران يحرق» اما دانشمندان طرفدار عثمان معتقدند اينکه در تواريخ آمده « يحرق» در واقع « يخرق» است يعني با آب مي شسته زيرا اين کار براي عثمان گران تمام شده بود و آنها مي خواهند از او حمايت کنند و حتي در اين رابطه لقبي هم به عثمان داده شده بود به « النعثل الحراق للمصاحف» يعني لنگي که سوزاننده قرآن است.
عده اي از دانشمندان اهل تسنن هم به عنوان حمايت از عثمان گفته اند سوزانده اما با مشورت صحابه بوده و از جمله صحابه حضرت علي را هم نام برده اند و در اتفاق حديثي از حضرت امير نقل کرده که حضرت فرمود:
« لو وليت لعلت بالمصاحف ما عمل عثمان بها» اگر من خليفه ميشدم و ولايت را داشتم همان کار را با مصاحف مي کردم که عثمان کرد( البته در اصل حديث اشکال است).
منبع: نشريه فكر و نظر شماره 2-3
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}